نرسیةلغتنامه دهخدانرسیة. [ ن َ سی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به نرس که دهی است در عراق عرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ثیاب نرسیة ؛ که در نرسی بافته شده باشد. (منتهی الارب ).
نرسلغتنامه دهخدانرس . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است در عراق عرب که در آنجا پارچه می سازند. (ناظم الاطباء). ثیاب نرسیة منسوب به وی است . (منتهی الارب ).
لهراسبلغتنامه دهخدالهراسب . [ ل ُ ] (اِخ ) پدر کی گشتاسب . از پادشاهان کیانی ، بنابه روایت فردوسی چون کیخسرو از کار جهان سته شد و آهنگ جهان دیگر کرد، تخت شاهی را به لهراسب که در د
نرسیلغتنامه دهخدانرسی . [ ن َ ] (اِخ ) در اوستا: نَئی ریوسَن (گ َ)هه ، پارسی میانه : نرساه ، فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی ، و او پیک اهورمزداست . در پهلوی : «نئی ریوسن
لَمْ يَظْهَرُواْفرهنگ واژگان قرآننرسیده اند(در عبارت "أَوِ ﭐلطِّفْلِ ﭐلَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُواْ عَلَىٰ عَوْرَاتِ ﭐلنِّسَاءِ " منظوراطفالي هستند که بر عورتهاي زنان غلبه نيافتهاند يعني آنچه از ام