نرسیلغتنامه دهخدانرسی . [ ن َ ] (اِخ ) در اوستا: نَئی ریوسَن (گ َ)هه ، پارسی میانه : نرساه ، فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی ، و او پیک اهورمزداست . در پهلوی : «نئی ریوسن
نرسیلغتنامه دهخدانرسی . [ ن َ ] (ص ) واصل به حق . (برهان قاطع) (آنندراج ). این معنی مجعول و ظاهراً برساخته ٔفرقه ٔ آذرکیوان است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
نرسیفرهنگ نامها(تلفظ: narsi) (اوستایی) این نام شاید ' جلوه مرد ' یا ' جلوهی مردمان ' باشد ؛ (در اعلام) نام یکی از شاهان اشکانی ، نام پسر بهرام بهرامیان ، نام برادر بهرام گور
نرسیةلغتنامه دهخدانرسیة. [ ن َ سی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به نرس که دهی است در عراق عرب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ثیاب نرسیة ؛ که در نرسی بافته شده باشد. (منتهی الارب ).
لَمْ يَظْهَرُواْفرهنگ واژگان قرآننرسیده اند(در عبارت "أَوِ ﭐلطِّفْلِ ﭐلَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُواْ عَلَىٰ عَوْرَاتِ ﭐلنِّسَاءِ " منظوراطفالي هستند که بر عورتهاي زنان غلبه نيافتهاند يعني آنچه از ام
نرسیدهلغتنامه دهخدانرسیده . [ن َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل رسیده به معنی واصل شده . رجوع به رسیده شود. || کال . نارسیده . نارس . ناپخته . نپخته . || نابالغ.
نرسیدگیلغتنامه دهخدانرسیدگی . [ ن َ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نارسیدگی . کالی . نارسی . مقابل رسیدگی به معنی رسیده بودن . رجوع به رسیدگی شود.
نرسیانةلغتنامه دهخدانرسیانة. [ ن ِ ن َ ] (ع اِ) واحد نرسیان . (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ). رجوع به نرسیان شود.