نرسهلغتنامه دهخدانرسه . [ ن ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان ، در 37هزارگزی جنوب شرقی مینودشت و 3هزارگزی دوزین ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری و
نرسهفرهنگ نامها(تلفظ: narse) (اوستایی) گونهی دیگر نَرسی ، ← نَرسی . به علاوه در اوستا و پارسی میانه فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی و او پیک اهورامزدا است .
بت نرسهلغتنامه دهخدابت نرسه . [ ] (اِخ ) صاحب محاسن اصفهان گوید به روایت حمزه ٔ اصفهانی نام بخت نصر در اصل بت نرسه بن ویوبن گودرز بوده است که عراق و شام و جزائر را بدستان دستان (کذ
بخت نرسهلغتنامه دهخدابخت نرسه . [ ب ُ ت ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) بخت النصر. (مجمل التواریخ و القصص ص 436). و رجوع به بختنصر شود.
بت نرسهلغتنامه دهخدابت نرسه . [ ] (اِخ ) صاحب محاسن اصفهان گوید به روایت حمزه ٔ اصفهانی نام بخت نصر در اصل بت نرسه بن ویوبن گودرز بوده است که عراق و شام و جزائر را بدستان دستان (کذ
بخت نرسهلغتنامه دهخدابخت نرسه . [ ب ُ ت ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) بخت النصر. (مجمل التواریخ و القصص ص 436). و رجوع به بختنصر شود.
کاردارانلغتنامه دهخداکارداران . (اِخ ) نام قریه ٔ منسوب به کاردار پسر مهر نرسه . (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان کریستنسن چ 2 ص 302). و رجوع به کاردار شود.
شاپور ورازلغتنامه دهخداشاپور وراز. [ وُ ] (اِخ ) در عهد نرسه مرزبان آذربایجان بود و یکی از اشراف درجه ٔ اول محسوب میشد. (ایران در زمان ساسانیان ص 159). ظاهراً این لقب را در جوانی خود
کاردارلغتنامه دهخداکاردار. (اِخ ) یکی از پسران سه گانه ٔ وزرگ فرماندار مهر نرسه که مانند پسران دیگر برای او در اردشیر خوره قریه ای با آتشگاه بنا نمود و کاردار در زمان حیات پدر خوی