نرزلغتنامه دهخدانرز. [ ن َ ] (ع مص ) پنهان شدن از بیم و ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
نرزه مزلغتنامه دهخدانرزه مز. [ ن َ زِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، در 12هزارگزی مغرب نقده و 5هزارگزی جنوب غربی راه نقده به اشنویه در ناحیه ٔ کوه
نرزیوهلغتنامه دهخدانرزیوه . [ ن َ زی وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه ، در 18هزارگزی جنوب شرقی اشنویه و 7500گزی شمال غربی راه نقده به خانه در دامنه
مسقابلغتنامه دهخدامسقاب . [ م ِ ] (ع ص ) ناقه ٔ نرزاینده . (منتهی الارب ). ناقه که عادت آن نر زاییدن باشد. (از اقرب الموارد). مِسقَب . (منتهی الارب ). || مادر «سقب » که نوزاد شتر
حسدناکلغتنامه دهخداحسدناک . [ ح َ س َ ] (ص مرکب ) حسود : رفیقی کو بود بر تو حسدناک به خاکش ده که نرزد صحبتش خاک .نظامی .
مسقبلغتنامه دهخدامسقب . [ م ِ ق َ ] (ع ص ) مِسقاب . ناقه ٔ نرزاینده . (منتهی الارب ). || مادر «سقب » که نوزاد شتر باشد. (از اقرب الموارد).