نذعلغتنامه دهخدانذع . [ ن َ ] (ع مص ) زهیدن آب و برآمدن خوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نزالغتنامه دهخدانزا. [ ن َ ] (اِ) دیواری باشد عظیم سخت و بلند و یگانه که در پیش چیزی کشند. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). دیواری باشد مفرد که در پیش چیزی کشند. (صحاح الفرس )
ناعمدیکشنری عربی به فارسیسطح صاف , قسمت صاف هر چيز , هموار , نرم , روان , سليس , بي تکان , بي مو , صيقلي , ملا يم , دلنواز , روان کردن , ارام کردن , تسکين دادن , صاف شدن , ملا يم شدن ,
نَّاعِمَةٌفرهنگ واژگان قرآنآن کس که از شادی در پوست خود نمی گنجد - آن کس که نعمتی به او رسیده است (کلمه ناعمه در عبارت "وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ "يا از نعومة است ، که به معنی بهجت و
ناذعلغتنامه دهخداناذع . [ ذِ ] (ع ص ) آب زهنده . (ناظم الاطباء). || خوی ِ برآینده . (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از نذع . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به نذع شود.
زهیدنلغتنامه دهخدازهیدن . [ زِ دَ ](مص ) زاییدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاییدن و تولد کردن . (فرهنگ فارسی معین )... زیهیدن ؛ زادن . پیش آ