نذریلغتنامه دهخدانذری . [ ن َ ] (اِخ ) نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفه ٔ شاملو و از شعرای قرن یازدهم است . به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری «شخصی کوتاه قد و
نذریلغتنامه دهخدانذری . [ ن َ ] (ص نسبی ) آنچه نذر کنند. آنچه نذر شده باشد. نذرانه . منسوب به نذر. رجوع به نذر شود: آش نذری . گوسفند نذری .
نذریلغتنامه دهخدانذری . [ ن ُ را ] (ع اِ) ترس . بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نُذُر. نذارة. انذار. (از المنجد).
نظریدیکشنری فارسی به انگلیسیabstract, academic, conceptual, didactic, notional, ocular, pure, speculative, subjective, theoretical
ایستاسنگ نذریvotive steleواژههای مصوب فرهنگستانایستاسنگی بهنشانۀ ارادت فرد برپادارندۀ آن به خدا یا خدایان خاص
پیشکش نذریvotive offeringواژههای مصوب فرهنگستانشیء یا اشیایی که بهقصد نذر در مکانی مقدس قرار میدادند، بدون آنکه قصد برداشتن آنها یا استفادۀ مجدد از آنها را داشته باشند
تاج نذریvotive crownواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شیء نذری یا پیشکش آیینی بهشکل تاج که معمولاً از فلزات گرانبها و احجار کریمه ساخته میشد