نذلغتنامه دهخدانذ. [ ن َذذ ] (ع مص ) کمیز انداختن و شاشیدن . (آنندراج ) (از معجم متن اللغة). رجوع به نذیذ شود.
نزلغتنامه دهخدانز. [ ن َ ] (حرف نفی +حرف اضافه ) مخفف نه از. (ناظم الاطباء) : گنبدی نهمار بربرده بلندنش ستون از زیر و نز برسوش بند. رودکی .این جهان سربه سر همه فرناس نز جهان م
نزلغتنامه دهخدانز. [ ن َزز ] (ع اِ) زهاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نِزّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آب زه . (مهذب الاسماء). آبی که از زمین تراود. کلمه
نزلغتنامه دهخدانز. [ ن ِزز ] (ع اِ) زهاب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نَزّ. رجوع به نَزّ شود.
نذلدیکشنری عربی به فارسیادم رذل , شخص پست , ادم حقه باز , پست فطرت , ناکس , ادم پست , تبه کار , شرير , بدذات , پست
نذيردیکشنری عربی به فارسینشانه , فال بد , خبر بد , شگفتي , بد يمن بودن , نشان , علا مت , فال نما , شگون , گواهي دادن بر , خبردادن از , پيشگويي کردن
اقرردیکشنری عربی به فارسینذر , پيمان , عهد , قول , شرط , تعيين , عزم , تصميم , نذر کردن , قسم خوردن , وقف کردن