ندیم

nadim

معنی

همدم؛ هم‌صحبت؛ همنشین.

مترادف

دمساز، قرین، محشور، مشار، مصاحب، مقرب، همدم، همراه، همصحبت، همنشین

دیکشنری

companion, retainer

جست‌وجوی دقیق

ندیم

لغت‌نامه دهخدا

ندیم . [ ن َ] (اِخ ) زکی (میرزا...). رجوع به ندیم مشهدی شود.

ندیم

لغت‌نامه دهخدا

ندیم . [ ن َ ] (اِخ ) محمدعسکری خان (سید...). فرزند سیدمحمد ماه . از شعرای قرن سیزدهم هَ . ق . است . رجوع به تذکره ٔ روز روشن ص 688 و فرهنگ سخنوران شود.

ندیم

فرهنگ مترادف و متضاد

دمساز، قرین، محشور، مشار، مصاحب، مقرب، همدم، همراه، همصحبت، همنشین

ندیم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

companion, retainer

ندیم

لغت‌نامه دهخدا

ندیم . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) حریف شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ). حریف شراب و بسا که توسعاً در مورد هر رفیق و مصاحبی استعمال شده است

جست‌وجوی مشابه

ندیم و همدم

فرهنگ گنجواژه

دوست صمیمی.

ندیم لکهنوئی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم لکهنوئی . [ ن َ م ِ ل َ هََ ] (اِخ ) شیوغلام . از پارسی گویان هند است و به روایت مؤلف صبح گلشن ، در ملازمت محسن الدوله بهادر داماد پادشاه اود به سر می برد

ندیم اصفهانی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم اصفهانی .[ ن َ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملامحمد روضه خوان . به روایت مؤلف صبح گلشن از دیار خود رخت عزیمت به هندوستان کشیده در لکهنو به ملازمت وزیر آصف الدوله ب

ندیم بارفروشی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم بارفروشی . [ ن َ م ِ ف ُ ] (اِخ ) محمد (میرزا...). رجوع به ندیم مازندرانی شود.

ندیم تتوی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم تتوی . [ ن َ م ِ ت َ ت َ ] (اِخ ) از پارسی گویان سند است و مؤلف مقالات الشعرا این بیت را از او آورده :قطره ای کز ابر خود را سوی دریا می کشدچشم آن دارد که

جست‌وجوی متن

ندیم لکهنوئی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم اصفهانی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم بارفروشی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم بارفروشی . [ ن َ م ِ ف ُ ] (اِخ ) محمد (میرزا...). رجوع به ندیم مازندرانی شود.

ندیم تتوی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم شیرازی

لغت‌نامه دهخدا

ندیم شیرازی . [ ن َ م ِ ] (اِخ ) علی اکبر (میرزا...، یا آقا...). برادر قاآنی شاعر معروف است و در قرن سیزدهم می زیسته . وی به سال 1263 هَ . ق . درگذشت . او راست