ندافلغتنامه دهخدانداف . [ ن َ ] (از ع ، ص ) پنبه زن . در اصل نَدّاف است و دراین بیت به تخفیف دال استعمال شده است : میغ ماننده ٔ پنبه است ورا باد نداف هست سدکیس درونه که بدو پنبه
ندافلغتنامه دهخدانداف . [ ن َ ] (از ع ، ص ) پنبه زن . در اصل نَدّاف است و دراین بیت به تخفیف دال استعمال شده است : میغ ماننده ٔ پنبه است ورا باد نداف هست سدکیس درونه که بدو پنبه
نداف خیللغتنامه دهخدانداف خیل . [ ن َدْ دا خ َ / خ ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان قره طغان بخش بهشهر شهرستان ساری ، در 5هزارگزی شمال نکا، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 230 تن سکن
ندافلغتنامه دهخدانداف . [ ن َدْدا ] (ع ص ) پنبه زن . (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج )(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حلاج . (ناظم الاطباء). محلوج کننده . (فرهنگ
نهلانلغتنامه دهخدانهلان . [ ن َ ] (ع ص ) آب خورنده . (منتهی الارب ). شارب . (اقرب الموارد). || سیراب . (منتهی الارب ). ریان . ج ، نهلی . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || تشنه . (من