ندهلغتنامه دهخدانده . [ -َن ْ دَ / دِ ] (پسوند) علامت اسم فاعل است که به آخر ریشه ٔ دوم فعل (امر مفرد حاضر) درآید و حرف قبل از خود را فتحه دهد و اسم فاعل سازد: آراینده . آرنده
ندهلغتنامه دهخدانده . [ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه ٔشهرستان بهبهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ندهلغتنامه دهخدانده . [ ن َدْه ْ ] (ع مص ) زجر کردن و راندن شتران را به بانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راندن و دور کردن شتر را. (ناظم الاطباء). || زجر کردن و طرد و رد کردن ک
ندحلغتنامه دهخداندح . [ ن ِ ] (ع اِمص ) گرانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثقل . (المنجد). سنگینی . || (اِ) آنچه از دور دیده شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنج
ندحلغتنامه دهخداندح . [ ن َ / ن ُ ] (ع اِمص ) بسیاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کثرت . (اقرب الموارد). || فراخی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سعة
ندحلغتنامه دهخداندح . [ ن َ ] (ع مص ) فراخ گردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وسیع کردن . وسعت دادن . (از اقرب الموارد).
ندهةلغتنامه دهخداندهة. [ ن ُ / ن َ هََ ] (ع اِ) بسیاری مال . (مهذب الاسماء). بسیاری از صامت یا ماشیه و ناطق یا بیست از گوسفند و مانند آن و صد از شتر و هزار از صامت . (منتهی الار
توت ندهلغتنامه دهخداتوت نده . [ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سرحدی است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ندهةلغتنامه دهخداندهة. [ ن ُ / ن َ هََ ] (ع اِ) بسیاری مال . (مهذب الاسماء). بسیاری از صامت یا ماشیه و ناطق یا بیست از گوسفند و مانند آن و صد از شتر و هزار از صامت . (منتهی الار
توت ندهلغتنامه دهخداتوت نده . [ ن َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سرحدی است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).