knockدیکشنری انگلیسی به فارسیدر زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
knock upدیکشنری انگلیسی به فارسیدست کشیدن، برخورد کردن، از کار انداختن، سردستی اماده کردن، بهم زدن، تحریک کردن، بپایان رساندن، ابستن کردن، ناراحت کردن
ندخلغتنامه دهخداندخ . [ ن َ ] (ع مص ) کوفتن و رسیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ندخنا المرکب ساحل کذا؛ صدمناه به . (اقرب الموارد).
حاکم بامر الغتنامه دهخداحاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ... ابو) منصوربن العزیزبن المعزبن المنصوربن القاسم بن المهدی ، صاحب مصر، مکنی به ابوعلی . وی درحیات پدر به ماه
خارهلغتنامه دهخداخاره . [ رَ / رِ ] (اِ) سنگ خارا. || سنگ . (آنندراج ) (برهان قاطع). سنگ سخت . (غیاث اللغة) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) : از آن کوهسار آتش افروختندبرآن خاره
دوختنلغتنامه دهخدادوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ به
نقدلغتنامه دهخدانقد. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) آن چه در حال داده شود. خلاف نسیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مال حاضر. (دهار). پول حاضر و آماده . پیشدست . وجه حاضر. قیم