ندصلغتنامه دهخداندص . [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خارج شدن . (اقرب الموارد). ندوص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به سرعت خارج شدن . (از المنجد)
ندصلغتنامه دهخداندص . [ ن َ دَ ] (ع مص ) شکسته گردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن بود از ریم و زردآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازگردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن است
ندصةلغتنامه دهخداندصة. [ ن ُ دَ ص َ ] (ع ص ) زن گول بدزبان . حمقاء بذیة. || زن سبک سر. خفیفة طیاشة. (المنجد).
ندوصلغتنامه دهخداندوص . [ ن ُ ] (ع مص ) نَدْص . رجوع به نَدْص شود. || بیرون زدن و بزرگ شدن چشم کسی مانند چشمان خبه کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
knowledgeدیکشنری انگلیسی به فارسیدانش، علم، معرفت، اطلاع، دانایی، اگاهی، عرفان، بصیرت، فضیلت، وقوف، سامان
ندصلغتنامه دهخداندص . [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خارج شدن . (اقرب الموارد). ندوص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به سرعت خارج شدن . (از المنجد)
ندصلغتنامه دهخداندص . [ ن َ دَ ] (ع مص ) شکسته گردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن بود از ریم و زردآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازگردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن است
ندصةلغتنامه دهخداندصة. [ ن ُ دَ ص َ ] (ع ص ) زن گول بدزبان . حمقاء بذیة. || زن سبک سر. خفیفة طیاشة. (المنجد).
ندوصلغتنامه دهخداندوص . [ ن ُ ] (ع مص ) نَدْص . رجوع به نَدْص شود. || بیرون زدن و بزرگ شدن چشم کسی مانند چشمان خبه کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).