ندانستنلغتنامه دهخداندانستن . [ ن َ ن ِ ت َ ] (مص منفی ) جهل . مقابل دانستن . رجوع به دانستن شود. || تمیز ناکردن . تشخیص ندادن . فرق ناکردن : حرام را چو ندانستمی همی ز حلال چو سرو
ندانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانستن، دانش سطحی داشتن، الفرا ازبا(ب) نشناختن، بیسواد بودن، مسائل سادهرا تشخیص ندادن، نفهمیدن سطحی بودن، خرافاتی بودن حدس زدن، فرض کردن
رب و رب ندانستنلغتنامه دهخدارب و رب ندانستن . [ رَب ْ ب ُ رُ ن َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) چیزی نفهمیدن . بسیار ساده دل و گول بودن . کسی را گویند رب و رب نمیداند که از درک ساد
خراقةلغتنامه دهخداخراقة. [ خ َ ق َ ] (ع مص ) ندانستن . (از منتهی الارب ). منه : خرق بالشیی ٔ خراقة؛ ندانست آن چیز را. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).