نداملغتنامه دهخداندام . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ ندیم . رجوع به ندیم شود. || (مص ) با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ). منادمة. رجوع به منادمة شود.
نداملغتنامه دهخداندام .[ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل ، در 16هزارگزی شمال شرقی سکوهه و 11هزارگزی راه زاهدان به زابل ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است
ندامتدیکشنری فارسی به انگلیسیcompunction, contriteness, contrition, penitence, regret, remorse, repentance, rue
ندامانلغتنامه دهخداندامان . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن ، در 9هزارگزی شمال غربی صومعه سرا و 5هزارگزی مغرب کسما، در جلگه ٔ معتدل هوای مرطوبی
ندامتلغتنامه دهخداندامت . [ ن َ م َ ] (ع اِمص ) پشیمانی . افسوس . تأسف . (ناظم الاطباء). ندم . (المنجد). ندامة. رجوع به ندم و ندامة شود : جز ندامت به قیامت نبود رهبر توتات میخوا