بوده نانلغتنامه دهخدابوده نان . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نانی که خمیر آن برنیامده باشد و مدت چهل روز آنرا درآفتاب خشک کرده باشند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
بی ناخنلغتنامه دهخدابی ناخن . [ خ ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + ناخن ) که ناخن ندارد. (یادداشت مؤلف ). || بی انصاف . آنکه هیچ بهیچکس ندهد. سخت ظالم نسبت بمال زیردستان . آنکه همه خیرها خ
بی نانلغتنامه دهخدابی نان . (ص مرکب ) (از: بی + نان ) که نان و قوت نداشته باشد. بی خوراک . فاقد ماده ٔ تغذیه . که وسیله ٔ تغذیه ندارد : چو بی نان و بی آب و بی تن شدنداز ایران سوی
پون نانلغتنامه دهخداپون نان . (اِخ ) نام ایالتی از چین . مساحت آن 32051000 گز مربع و عده ٔ نفوس آن نزدیک دوازده میلیون .
بوده نانلغتنامه دهخدابوده نان . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نانی که خمیر آن برنیامده باشد و مدت چهل روز آنرا درآفتاب خشک کرده باشند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
بی ناخنلغتنامه دهخدابی ناخن . [ خ ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + ناخن ) که ناخن ندارد. (یادداشت مؤلف ). || بی انصاف . آنکه هیچ بهیچکس ندهد. سخت ظالم نسبت بمال زیردستان . آنکه همه خیرها خ
بی نانلغتنامه دهخدابی نان . (ص مرکب ) (از: بی + نان ) که نان و قوت نداشته باشد. بی خوراک . فاقد ماده ٔ تغذیه . که وسیله ٔ تغذیه ندارد : چو بی نان و بی آب و بی تن شدنداز ایران سوی
پون نانلغتنامه دهخداپون نان . (اِخ ) نام ایالتی از چین . مساحت آن 32051000 گز مربع و عده ٔ نفوس آن نزدیک دوازده میلیون .
تران ننلغتنامه دهخداتران نن . [ تْرا / ت ِ ن َن ْ ] (اِخ ) ولایتی است در لائوس که 84000 تن سکنه دارد و مرکز آن گزیانگ - کوآنگ است .