نخصلغتنامه دهخدانخص . [ ن َ ] (ع مص ) لاغر گردیدن . رفتن گوشت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). انجوغ گردیدن پوست . (ناظم الاطباء). لاغر شدن وچروکیده شدن پوست . (از اقرب الموارد)
نخصلغتنامه دهخدانخص . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) رفتن گوشت و لاغر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گویند: نخص لحمه ؛ ذهب . (اقرب الموارد).
نخسلغتنامه دهخدانخس . [ ن َ ] (اِ) پژمردگی از رنج و اندوه و باختگی رنگ و لاغری و ضعیفی . (ناظم الاطباء).
نخسلغتنامه دهخدانخس . [ ن َ ] (ع مص ) درخستن سرین یا پهلوی ستور را به چوب و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سیخونک زدن بر چارپا
نخوصلغتنامه دهخدانخوص . [ ن ُ ] (ع مص ) لاغر گردیدن و انجوغ گرفتن پوست از پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نخص . رجوع به نخص شود.
انجوغیدنلغتنامه دهخداانجوغیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی انجوخیدن است که برهم کشیده شدن پوست رو و اندام باشد. (برهان قاطع) (ازهفت قلزم ). انجوخیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (
حاجبلغتنامه دهخداحاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن زرارةبن عدس بن زید بن عبداﷲبن دارم الدارمی التمیمی . یکی از بزرگان و از پانزده تن حکام عرب است بجاهلیت . او رئیس قبیله ٔ تمیم بود، در