نخشبیلغتنامه دهخدانخشبی . [ ن َ ش َ ] (اِخ ) ضیاءالدین (سید...) هندی بدایونی ، متخلص به نخشبی . از نویسندگان وپارسی گویان هند و مرید شیخ نظام الدین اولیاست . سلک السلوک و عشره ٔ
نخشبیلغتنامه دهخدانخشبی . [ ن َ ش َ ](ص نسبی ) منسوب به نخشب . رجوع به نخشب شود. || انگور نخشبی ؛ اصابع عذاری . (یادداشت مؤلف ).
ابوتراب نخشبیلغتنامه دهخداابوتراب نخشبی . [ اَ ت ُ ب ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) عسکربن حسین نخشبی (نسفی ). از اجله ٔ مشایخ خراسان و سادات ایشان . او از فحول رحالین متصوفه بود و بوادی جمله بتجرید
یاقوتی نخشبیلغتنامه دهخدایاقوتی نخشبی . [ ی ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) شاعری معاصر سوزنی است و سوزنی را با او مهاجات است . (یادداشت مؤلف ).
ابوتراب نخشبیلغتنامه دهخداابوتراب نخشبی . [ اَ ت ُ ب ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) عسکربن حسین نخشبی (نسفی ). از اجله ٔ مشایخ خراسان و سادات ایشان . او از فحول رحالین متصوفه بود و بوادی جمله بتجرید
یاقوتی نخشبیلغتنامه دهخدایاقوتی نخشبی . [ ی ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) شاعری معاصر سوزنی است و سوزنی را با او مهاجات است . (یادداشت مؤلف ).
ضیاءلغتنامه دهخداضیاء. (اِخ ) نخشبی . یکی از ادبا و زهاد. وی از وطن خود نخشب بهندوستان رفت و بدانجا بسال 751 هَ . ق . درگذشت . ضیاء نخشبی در هندوستان بزبان سانسکریت آشنا شد و از
عسکرلغتنامه دهخداعسکر. [ ع َ ک َ ] (اِخ ) ابن حصین (یا ابن محمدبن حسین ) نخشبی ، مکنی به ابوتراب . از مشایخ خراسان در قرن سوم هجری . رجوع به ابوتراب (عسکربن ...) و مآخذ ذیل شود: