نخستینلغتنامه دهخدانخستین . [ ن ُ خ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هنزا در بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
نخستینلغتنامه دهخدانخستین . [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص نسبی ) اولین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اول . پیشین . (فرهنگ نظام ). نخست . اول . (آنندراج ). مقابل پسین . اولی ̍. اولیه . اولی : آن روز نخستین که ملک جامه ش پوشیدبر کنگره
مستهلدیکشنری عربی به فارسیابتکار کردن , وارد کردن , تازه وارد کردن , اغاز کردن , بنياد نهادن , نخستين قدم را برداشتن
initiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیآغاز می شود، وارد کردن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن
initiatingدیکشنری انگلیسی به فارسیشروع، وارد کردن، ابتکار کردن، تازه وارد کردن، اغاز کردن، بنیاد نهادن، نخستین قدم را برداشتن
شلنگفرهنگ فارسی عمیدنوعی جستوخیز و برداشتن گامهای بلند هنگام راه رفتن؛ جستوخیز؛ شلنگتخته.⟨ شلنگ انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. جستوخیز کردن.۲. قدم بلند برداشتن.
نخستینلغتنامه دهخدانخستین . [ ن ُ خ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هنزا در بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
نخستینلغتنامه دهخدانخستین . [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص نسبی ) اولین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اول . پیشین . (فرهنگ نظام ). نخست . اول . (آنندراج ). مقابل پسین . اولی ̍. اولیه . اولی : آن روز نخستین که ملک جامه ش پوشیدبر کنگره
فرغ نخستینلغتنامه دهخدافرغ نخستین . [ ف َ غ ِ ن ُ / ن َ خ ُ ] (اِخ ) منزل بیست وششم از منازل قمر. (از التفهیم ابوریحان بیرونی ). رجوع به فرغ و فرغ الدلو و فرغ مقدم شود.
نخستینلغتنامه دهخدانخستین . [ ن ُ خ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هنزا در بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
تبع نخستینلغتنامه دهخداتبع نخستین . [ ت ُب ْ ب َع ِ ن ُ خ ُ ] (اِخ ) تبعالاول . رجوع به تبعالاول شود.
صبح نخستینلغتنامه دهخداصبح نخستین . [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح نخست . صبح اول . صبح کاذب . غطاط. دم گرگ . رجوع به صبح نخست شود : آمد بانگ خروس مؤذن میخوارگان صبح نخستین نمود روی به نظارگان . منوچهری .صبح نخستین چو ن