نخزینلغتنامه دهخدانخزین . [ ن َ خ ُ ] (ص نسبی ) نخستین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اولین . رجوع به نخز و نخری شود.
نوزینلغتنامه دهخدانوزین . [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) کرّه ای که تازه بر آن زین نهاده باشند. (یادداشت مؤلف ) : بسا حصن بلندا که می گشادبسا کره ٔ نوزین که بشکنید.رودکی .
نخزلغتنامه دهخدانخز. [ ن َ خ ُ ] (اِ) بمعنی نخست باشد که اول و ابتداست ، و نخزین بمعنی نخستین . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مصحف نخری است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ
نوزینلغتنامه دهخدانوزین . [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) کرّه ای که تازه بر آن زین نهاده باشند. (یادداشت مؤلف ) : بسا حصن بلندا که می گشادبسا کره ٔ نوزین که بشکنید.رودکی .
نخینگیropinessواژههای مصوب فرهنگستانحالتی ناشی از فساد نان در نتیجۀ فعالیت باکتریهای نخینهساز که رشتههای نخشکل پلیساکاریدی تولید میکنند