نخةلغتنامه دهخدانخة. [ ن َخ ْ خ َ ] (ع اِ) بنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عبد. (از اقرب الموارد). رقیق . بنده از مرد و زن . (اقرب الموارد) (از المنجد). || خرها. حُمُر. (اقرب
نخةلغتنامه دهخدانخة. [ ن ُخ ْ خ َ ] (ع اِ) بقر عوامل . (المنجد) (اقرب الموارد). گاو کار کشت . (منتهی الارب ) نَخّة. رجوع به نَخّة شود. || می . (منتهی الارب ). صحیح آن حُمُر است
کاموالغتنامه دهخداکاموا. [ کام ْ ] (اِ) نخهای سست پشمین یا پنبه ای که زنان با قلاب بدان جامه بافند. (یادداشت مؤلف ). ظاهراً از کلمه ٔ کانوس انگلیسی که آنهم از کلمه ٔ کانابیس لات
عَرْشُهُفرهنگ واژگان قرآنتخت فرمانروايي او( کلمه عرش در قرآن به معناي مقامي است موجود که جميع سر نخهاي حوادث و امور در آن متراکم و جمع است . در عبارت َ کَانَ عَرْشُهُ عَلَى ﭐلْمَاءِ "ش
گوچهلغتنامه دهخداگوچه . [ گ َ / گُو چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نخهای کنار لباس . (ناظم الاطباء). رشته های حاشیه ٔ جامه . (اشتینگاس ). نخ رشته شده (؟). (شعوری ج 2 ص 307).
گلهلغتنامه دهخداگله . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) ابزاری است در «تون » که نخهای تار از آن میگذرد. (گنابادی ). نخهایی است که از وسط آنهاتار کارگاه پارچه بافی رد میشود. (گناباد خراسان
پشت گردواژهنامه آزادمیله کوچکی که در بالا یا پشت گُرد دست بافته های داری قرار می گیرد و وظیفه ی جلو و عقب بردن نخهای چله را برای تعویض نخ زیر و رو به عهده دارد.