نحیملغتنامه دهخدانحیم . [ ن َ ] (ع مص ) نحم . رجوع به نحم شود. || (اِ) آوازی که از سینه برآید. (فرهنگ خطی ).
نهیملغتنامه دهخدانهیم . [ ن َ ] (ع ص )نیک آزمند خوردن و گرسنه چشم که سیر نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). که به نَهَم مبتلاست . (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). ر
نایمانلغتنامه دهخدانایمان . [ ] (اِخ ) نام یکی از قبایل اتراک است و پادشاهان ایشان را [ قوم نایمان را ] در قدیم الزمان نام کوشلوک خان بودی و معنی کوشلوک پادشاه عظیم و قوی باشد. (ج
نحاملغتنامه دهخدانحام . [ ن َح ْ حا ] (ع ص ) مرد بسیارنحیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنکه دم سرد و ناله برآرد. (ناظم الاطباء). || مرد نیک بخیل . (از منتهی ا
نحاملغتنامه دهخدانحام . [ ن ُ ] (ع اِ) مرغابی سرخ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (زمخشری ). نام مرغی شبیه به بط و مرغابی .(ناظم الاطباء) . نوعی از مرغابی . (برهان قاطع). پرنده ٔ قرم
نحملغتنامه دهخدانحم . [ ن َ ح َم م ] (ع ص ) سخت نحیم و ناله . (منتهی الارب ). شدیدالنحیم . (اقرب الموارد).
رخیدنلغتنامه دهخدارخیدن . [ رَ دَ ] (مص ) نفس کشیدن و نفس زدن بواسطه ٔ برداشتن و کشیدن بار گران و یا مشقت دیگر. (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). به معنی نفس زدن باشد بر
نحملغتنامه دهخدانحم . [ ن َ ] (ع مص ) گلو روشن کردن و رخیدن یا دم سرد و ناله برآوردن همچو زحیر یا فوق از آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). گلو روشن کردن و نحنح نمودن و دم سرد
ذوالقرنین ثانیلغتنامه دهخداذوالقرنین ثانی . [ذُل ْ ق َ ن َ ن ِ] (اِخ ) در مجمل التواریخ والقصص ص 31 آمده است : اسکندر الرومی و هو ذوالقرنین الثانی - انتهی . و حق همین است چه ذوالقرنین قرآ