نحنلغتنامه دهخدانحن . [ن َ ن ُ ] (ع ضمیر، اِ) ما. (منتهی الارب ). ضمیری است که با آن دو تن یا جماعتی از خویشتن خود خبر میدهند.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و آن مبنی بر ضم
نحنحلغتنامه دهخدانحنح . [ ن َ ن َ ] (ع ص ) بخیل . (ناظم الاطباء). بخیل لئیم . (از اقرب الموارد). ج ، نحانح ، نحانحة. || نحنح النفس ؛ طیب النفس . (از اقرب الموارد) (از المنجد). ی
نحنحةلغتنامه دهخدانحنحة. [ ن َ ن َ ح َ ] (ع مص ) گردان شدن آواز در شکم . || گلو روشن کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخوفیدن . (زوزنی ). خفیدن . تنحنح کردن . (یا
نحنحلغتنامه دهخدانحنح . [ ن َ ن َ ] (ع ص ) بخیل . (ناظم الاطباء). بخیل لئیم . (از اقرب الموارد). ج ، نحانح ، نحانحة. || نحنح النفس ؛ طیب النفس . (از اقرب الموارد) (از المنجد). ی
نحنحةلغتنامه دهخدانحنحة. [ ن َ ن َ ح َ ] (ع مص ) گردان شدن آواز در شکم . || گلو روشن کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخوفیدن . (زوزنی ). خفیدن . تنحنح کردن . (یا
حرکت انحنادارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نحنادار، پیچش، گردش، دوار، دَوَران، چرخش، ویراژ، حرکت مارپیچ، قیقاج، زیگزاگ، انحراف گردش ماه (زمین) مسیر حرکتِ انحنادار: مدار، قوس، چرخ، مارپیچ دور،