نحفلغتنامه دهخدانحف . [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) نحیف . نزار، یا آنکه خلقةً کم گوشت است نه از ضعف و هزال . (از المنجد). رجوع به نحیف شود.
نهفلغتنامه دهخدانهف . [ ن َ ] (ع مص ) سرگشته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). متحیر گشتن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سرگشتگی . آشفتگی . حیرت . (ناظم الاطباء). تحیر. (متن ال
نَحْفَظُفرهنگ واژگان قرآنحفظ مي کنيم(حفظ:ضبط کردن صورت آن چيزي است که براي ما معلوم شده است ، بطوري که هيچ دگرگوني و تغييري در آن پيدا نشود)
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم بن الزبیر الغسانی الاسوانی المصری ، ملقب برشید و مکنی به ابوالحسین . اورا در سال 562 هَ . ق . بخبه بکشتند. و او کاتب ،
اخابثلغتنامه دهخدااخابث . [ اَ ب ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ اخبث . || (اِخ ) بنوعک بن عدنان پس از وفات نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم در سرزمین خود اعلاب ، بین طائف و ساحل ارتداد آوردند و طا
حفدلغتنامه دهخداحفد. [ ح َ ] (ع مص )تیزروی . بشتاب رفتن . شتافتن . شتافتن مردم در خدمت . شتافتن شترمرغ . شتافتن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). || شتاب کردن به طاعت و خدمت . به خدمت
راعنالغتنامه دهخداراعنا. [ ع ِ ] (ع فعل امر / ص )کلمه ٔ امر، ای ارعنا سمعک ؛ یعنی گوش خود را به من دار. (ناظم الاطباء). || بمعنی مراقبت است ای راقبنا و انتظرنا. و هرگاه آن حضرت ص