نحصلغتنامه دهخدانحص . [ن ُ ] (ع اِ) بن کوه ، و روی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسما).- اصحاب نحص الجبل ؛ قتلای احد. (از منتهی الارب
نحصلغتنامه دهخدانحص . [ ن َ ] (ع ص ) خر ماده ٔ نازاینده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) ادا کردن حق کسی را.(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک ف
نحسفرهنگ مترادف و متضادبد، بدیمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارک، نامیمون ≠ میمون، نیکاختر
نحوصلغتنامه دهخدانحوص . [ ن َ ] (ع ص ) خر ماده ٔ بی شیر و بی بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ نیک فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاط
نحوصلغتنامه دهخدانحوص . [ ن ُ ] (ع مص ) نیک فربه گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخت فربه شدن . (از اقرب الموارد). سخت فربه شدن ناقه ، یا فربهی مانع آبستنی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف اصفهانی . حمزه در کتاب اصفهان او را در جمله ٔ ادباء اصفهان آورده است و گوید، او راست : کتابی در طبقات بلغاء و کتابی درطب