نحسفرهنگ مترادف و متضادبد، بدیمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارک، نامیمون ≠ میمون، نیکاختر
نحصلغتنامه دهخدانحص . [ن ُ ] (ع اِ) بن کوه ، و روی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسما).- اصحاب نحص الجبل ؛ قتلای احد. (از منتهی الارب
نحصلغتنامه دهخدانحص . [ ن َ ] (ع ص ) خر ماده ٔ نازاینده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) ادا کردن حق کسی را.(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک ف
نهسلغتنامه دهخدانهس . [ ن َ ] (ع مص ) به دندان پیشین گرفتن و گزیدن گوشت راو برکندن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). به دندان پیشین گزیدن . (تاج المصادر بیه
نهسلغتنامه دهخدانهس . [ ن ُ هََ ] (ع اِ) مرغی است که گنجشک را شکار کند. (منتهی الارب ). پرنده ای است شبیه صرد، جز اینکه ملمع نیست . دُمش را تکان می دهد و گنجشکان را شکار می کند