نحاضةلغتنامه دهخدانحاضة. [ ن َ ض َ ] (ع مص ) بسیارگوشت گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). پرگوشت شدن بدن کسی . (از اقرب الموارد).
نقاضةلغتنامه دهخدانقاضة. [ ن ُ ض َ ] (ع اِ) آنچه تاب بازداده شود از رسن و موی و پشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریسمان موئی که تاب آن را باز کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از المنج
نحاحةلغتنامه دهخدانحاحة. [ ن َ ح َ ] (ع اِمص ) شکیبائی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صبر. (اقرب الموارد). جوانمردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخاء. (اقرب الموارد). || زُ
نحاتةلغتنامه دهخدانحاتة. [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) تراشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه از چیز تراشیده شده بیرون ریزد. (اقرب الموارد).تراشش چوب . (مهذب الاسما). برایة. (اقرب المو