نحاتلغتنامه دهخدانحات . [ ن َح ْ حا ] (ع ص ) تراشنده . (مهذب الاسما). چوب تراش . تراشنده ٔ چوب . (یادداشت مؤلف ).
نحاتلغتنامه دهخدانحات . [ ن َ ] (ع اِ) سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طبیعت . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
نحاطلغتنامه دهخدانحاط. [ ن َح ْ حا ] (ع ص ) بزرگ منش و متکبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). متکبری که زفیر برآرد از غضب . (از اقرب الموارد). رجوع به نحیط شود.
نحاطلغتنامه دهخدانحاط. [ ن ُ] (ع اِ) تردد گریه در سینه بی آشکارگی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
نهاتلغتنامه دهخدانهات . [ ن َهَْ ها ] (ع ص ) خر بسیاربانگ . (منتهی الارب ). حمار نهاق . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مرد سخت بانگ . (منتهی الارب ). مرد زحار. (از متن اللغة)
نهاتلغتنامه دهخدانهات . [ ن ُ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). زأر. (از اقرب الموارد).قیل هو دون الزئیر . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). نهیت . (منتهی
نهاتواژهنامه آزادتلفظ:نِهات ، نه هات ، (nahat) معنی:مفلوک ، بیچاره ، درمانده _ کسی که مرتکب کار اشتباهی شود ، دارای مشکل بیچاره شدن ، در مشکل گرفتار شدن
نحاتةلغتنامه دهخدانحاتة. [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) تراشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه از چیز تراشیده شده بیرون ریزد. (اقرب الموارد).تراشش چوب . (مهذب الاسما). برایة. (اقرب المو
نحاتةلغتنامه دهخدانحاتة. [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) تراشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه از چیز تراشیده شده بیرون ریزد. (اقرب الموارد).تراشش چوب . (مهذب الاسما). برایة. (اقرب المو
ابوبکر شنوانیلغتنامه دهخداابوبکر شنوانی . [ اَ بو ب َ رِ ش َن ْ ] (اِخ ) یکی از نحات متأخر مصر. او بقاهره درس ادب می گفت و تألیفی چند در نحو و دیگر فنون ادب کرد. در آخر عمر مبتلا به فا
ثمانینیلغتنامه دهخداثمانینی . [ ث َ ] (اِخ ) عمربن ثابت الضریر، مکنی به ابوالقاسم از مردم قریه ٔ ثمانین . یکی از مشاهیر نحات از شاگردان ابن جنی . اورا در نحو و دیگر اقسام ادب عرب ت
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی المیمونی البرزندی النحوی مکنی به ابوبکر. ابوالفتح منصوربن المعذر النحوی الاصفهانی المتکلم ذکر او آورده است در آنجا که گروهی از ن