نحلغتنامه دهخدانح . [ ن َح ح ] (ع مص ) برانگیختن شتر را. (از منتهی الارب ). برانگیختن شتر را در سیر. (از اقرب الموارد).
نهلغتنامه دهخدانه . [ ن ِ ] (اِخ ) شهرکی است آبادان [ از حدود خراسان ] و با کشت وبرز بسیار و پشه اندر وی نشود. (حدود العالم ). || نام ولایتی نیز بوده است از سیستان ، یکی از شع
نهلغتنامه دهخدانه . [ ن َ / ن ِ ](پسوند) در بعضی مرکبات مخفف انده (علامت نعت فاعلی )است : گزنه (= گزنده )، دوسنه (= دوسنده )، کارتنه (= کارتننده )، آکنه (= آکننده )، پاروزنه (
نهلغتنامه دهخدانه . [ ن َ هِن ْ / ن ِ هِن ْ ] (ع ص ) رجل نه ، مرد نیک خردمند. (از منتهی الارب ). مردی خردمند. (مهذب الاسماء).
نحرفرهنگ انتشارات معین(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گلو بریدن ، شتر قربانی کردن . 2 - قسمت بالای سینه ، جای گردن بند.
نحسی کردنفرهنگ انتشارات معین( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - نحوست نشان دادن . 2 - (عا.) بدادایی کردن .
نحلفرهنگ انتشارات معین(نِ حَ) [ ع . ] (اِ.) جِ نحله : 1 - عطایا، بخشش ها. 2 - دعوی ها. 3 - مذاهب ؛ ملل و ~ دین ها و مسلک های فلسفی .