نجیحلغتنامه دهخدانجیح . [ ن َ ] (ع ص ) رای درست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صواب . (مهذب الاسما). صواب . رای صواب . (از اقرب الموارد) : ملوک را از معرفت شروط ریاست و شناختن
نجیحةلغتنامه دهخدانجیحة. [ ن َ ح َ ] (ع ص ) تأنیث نجیح است ، بمعنی صابر. (اقرب الموارد): نفس نجیحة؛ نفس شکیبا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نجیحةلغتنامه دهخدانجیحة. [ ن َ ح َ ] (ع ص ) تأنیث نجیح است ، بمعنی صابر. (اقرب الموارد): نفس نجیحة؛ نفس شکیبا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن نجیح بن ابی حنیفه ، مکنی به ابوالحسین . او راست : کتاب العفو و الاعتذار. (ابن الندیم ).
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن نُجَیْح . ابن قتیبه ذکر او آورده است . رجوع به عیون الاخبار چ قاهره ج 1 ص 2 شود.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمروبن نجیح مکنی به ابواسحاق بجلی (بالولاء) کوفی . وی به اصفهان رفت و سکونت گزید و در سنه ٔ 227 هَ . ق . درگذشت . او از مسعر و ثوری