نجوشیدنلغتنامه دهخدانجوشیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل جوشیدن . رجوع به جوشیدن شود. || نجوشیدن با مردم ؛ مایل به دوستی و معاشرت و مؤانست مردم نبودن . رجوع به نجوش شود.
نوشیدنگویش اصفهانی تکیه ای: bexori طاری: vâxârd(mun) طامه ای: vexârdan طرقی: vâxârdmun کشه ای: vâxârdmun نطنزی: xârdan
نجوشیدنلغتنامه دهخدانجوشیدن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل جوشیدن . رجوع به جوشیدن شود. || نجوشیدن با مردم ؛ مایل به دوستی و معاشرت و مؤانست مردم نبودن . رجوع به نجوش شود.
نیم جوشلغتنامه دهخدانیم جوش . (ص مرکب ) چیزی که نیک نجوشیده و خوب نپخته باشد. (از ناظم الاطباء). نیز رجوع به نیم جوشیده شود.
نیم جوشیدهلغتنامه دهخدانیم جوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیم جوش . آب یا مایعی که بر آتش خوب نجوشیده باشد. || شرابی که تخمیر آن هنوز کامل نشده است و نارس است : نیم جوشیده عصیر از
چربکلغتنامه دهخداچربک . [ چ َ ب َ ] (اِ) مصغر «چربه » است که چربه ٔ نقاشان باشد، و آن کاغذی است بسیار تنک و چرب که نقاشان بر روی صفحه ٔ تصویر یا نقشی با خط خوب گذارند و با قلم م