نجم کبریلغتنامه دهخدانجم کبری . [ ن َ م ِ ک ُ را ] (اِخ ) احمدبن عمر خیوقی ، ملقب به شیخ نجم الدین . رجوع به نجم الدین کبری شود.
نجم الدین کبریلغتنامه دهخدانجم الدین کبری . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ک ُ را ] (اِخ ) احمدبن عمربن محمد خیوقی خوارزمی ، مکنی به ابوالجناب و ملقب به نجم الدین و طامةالکبری و معروف به شیخ نجم الدین
نیم کاریلغتنامه دهخدانیم کاری . (حامص مرکب ) مزدوری . (فرهنگ فارسی معین ) : در از لعلش به درج تنگ باری مه از رویش به شغل نیم کاری . امیرخسرو (از انجمن آرا).|| شاگردی . (فرهنگ فارسی
نجمدیکشنری عربی به فارسیجسم روشن , جرم اسماني , جرم نورافکن اسماني , ادم نوراني , پر فروغ , شخصيت تابناک , ستاره , نشان ستاره
نجم الدین کبریلغتنامه دهخدانجم الدین کبری . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ک ُ را ] (اِخ ) احمدبن عمربن محمد خیوقی خوارزمی ، مکنی به ابوالجناب و ملقب به نجم الدین و طامةالکبری و معروف به شیخ نجم الدین
کبریلغتنامه دهخداکبری . [ ک ُ را ] (اِخ ) (مخفف طامةالکبری ) لقب شیخ نجم الدین ابوالجناب احمدبن عمربن محمدبن عبداﷲ صوفی خیوه ای خوارزمی است و کبرویه یا کبراویه بدو منسوبند. رجوع
نجم الدین رازیلغتنامه دهخدانجم الدین رازی . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوبکرو معروف به شیخ نجم الدین دایه و شیخ نجم الدین رازی .از عرفای بزرگ قرن هفتم هجر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )نجم الدین کبری خیوقی . رجوع به نجم الدین کبری و ابوالجناب و احمدبن عمر خیوقی و روضات الجنات ص 81 شود.