نجم الدین طارمیلغتنامه دهخدانجم الدین طارمی . [ ن َ مُدْ دی ن ِ رَ ] (اِخ ) از دانشمندان دوره ٔ گورکانی و ملازم میرزا میرانشاه بود و به دستور این شاهزاده کتاب کامل التواریخ ابن اثیر را از
نجم الدینلغتنامه دهخدانجم الدین . [ ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) عمربن محمدبن سمرقندی ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوحفص و مشهور به نسفی . رجوع به نسفی شود.
نجم الدینلغتنامه دهخدانجم الدین . [ ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن ابوبکر محمد نخجوانی . وی شارح اشارات و قانون ابن سیناست . جز این از حال وی اطلاعی نیست . رجوع به ریحانةالادب ج 4 ص 168
نجم الدینلغتنامه دهخدانجم الدین . [ ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) فلکی شروانی ، ملقب به نجم الدین . رجوع به فلکی شروانی شود.
نجم الدینلغتنامه دهخدانجم الدین . [ ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن علی بن الرفعه . وی بر کتاب الوسیط غزالی شرحی نوشته است در 60 مجلد بنام المطلب . رجوع به غزالی نامه ص 234 شود.
زاهد گیلانیلغتنامه دهخدازاهد گیلانی .[ هَِ دِ ] (اِخ ) تاج الدین ابراهیم فرزند روشن امیر.در کتاب اسس المواهب السنیة فی مناقب الصفویة، مشهور به صفوة الصفاء، تألیف توکلی بن اسماعیل بن ح
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صفوی (اول ) (جلوس 907 هَ . ق . - وفات 930). شاه اسماعیل بن شیخ حیدربن شیخ جنیدبن شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی بن شیخ صف
چهلغتنامه دهخداچه . [ چ ِ ] (حرف ربط) برای تعلیل آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). زیرا. (ناظم الاطباء). به علت اینکه و برای اینکه . (فرهنگ نظام ). ایرا که ، زیرا که ، که ا
الواحلغتنامه دهخداالواح . [ اَل ْ ] (ع اِ) ج ِ لَوح . (ترجمان علامه تهذیب عادل بن علی ) (دهار). چیزهایی که پهن باشدمثل تخته ها خواه از چوب باشد و خواه از عاج و مس و آهن و غیره .
طیانلغتنامه دهخداطیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطا