نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ] (ع مص ) بریدن درخت را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن درخت از ریشه . (المنجد) (از اقرب الموارد). || تراشیدن تیر را. (منتهی الارب ) (از ناظم ا
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) شهری است در عراق از استان [ لواء ] کربلا. در حدود 25000 نفر جمعیت دارد. مشهد امیرالمؤمنین علی علیه السلام بدانجاست و بدین مناسبت از شه
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) عبدالکریم (شیخ ...) لکهنوئی . از پارسی گویان هند است . او راست :ناله خیزد ز دلم گاهی و آهی گاهی چون به خاطر گذرد یاد نگاهی گاهی .رخ برا
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) نجف علی خان (مولوی ...). از پارسی گویان متأخر هند است ودر شاه جهان آباد میزیسته و به روایت مؤلف صبح گلشن «تفسیری عجیب و تاریخی غریب ا
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) نجفقلی خان ، فرزند علی بیگ زنگنه ، متخلص به نجف . از سرداران عهد شاه عباس دوم صفوی است و به روایت نصرآبادی مدتی فرمانروای مرو و سپس حاک
مجاورلغتنامه دهخدامجاور. [ م ُ وِ ] (ع ص ) همسایه . (دهار). همسایگی کننده . (غیاث ) (آنندراج ) همجوار و همسایه و در پهلو و در کنار و هم پهلو. (ناظم الاطباء) : ترا تا کعبه ٔ احسان
علی شاهرودیلغتنامه دهخداعلی شاهرودی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد شاهرودی . فقیه قرن 14 هَ . ق . وی تحصیلات خود را در تهران به پایان رساند سپس به نجف و کربلا رفت و در بیستم ربیعالثانی
ابن طقطقیلغتنامه دهخداابن طقطقی . [ اِ ن ُ طِ طَ قا ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن تاج الدین ابوالحسن علی ، ملقب به جلال الدین و صفی الدین ، از نواده ٔ ابراهیم طباطبا، و نسب او به بیست واسط
عباس اوللغتنامه دهخداعباس اول . [ ع َب ْ با س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) (شاه ...) معروف به شاه عباس کبیر،فرزند سلطان محمد صفوی معروف به خدابنده فرزند بزرگ شاه طهماسب اول و نواده ٔ شاه اسما
نادرشاه افشارلغتنامه دهخدانادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در 28 محرم سال 1100 هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز متولد شد، پدر او ا