kerbingدیکشنری انگلیسی به فارسیکربینگ، محدود کردن، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن
لدیسلغتنامه دهخدالدیس . [ ل َ ] (ع ص ) فربه : ناقةلدیس ؛ ناقه ٔ آکنده گوشت . ج ، اَلداس . (منتهی الارب ).
دافعلغتنامه دهخدادافع. [ ف ِ ] (ع ص ) مانع. (مهذب الاسماء). بازدارنده . (آنندراج ). راننده . دورکننده و رد باطل کننده . واقی . (منتهی الارب ). دفعکننده . (آنندراج ) : حکم او را