نثرلغتنامه دهخدانثر. [ ن َ ث َ ] (ع اِ) آنچه پراکنده گردد و بریزد از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نشغلغتنامه دهخدانشغ. [ ن َ ] (ع مص ) به نیزه زدن . || روان گردیدن آب . || به دست آب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || گرد
Keyدیکشنری انگلیسی به فارسیکلید، مفتاح، مایه، وسیله راه حل، جزیره کوچک سنگی یا مرجانی، راهنما، کلید کردن، کلید بستن، کوک کردن، با اچار بستن، عمده
نثرلغتنامه دهخدانثر. [ ن َ ث َ ] (ع اِ) آنچه پراکنده گردد و بریزد از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نشغلغتنامه دهخدانشغ. [ ن َ ] (ع مص ) به نیزه زدن . || روان گردیدن آب . || به دست آب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || گرد