نثارهلغتنامه دهخدانثاره . [ ن ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 58 هزارگزی جنوب غربی اهواز و 12 هزارگزی مغرب راه اهواز به آبادان در کنار رودخانه ٔ
نسارهلغتنامه دهخدانساره . [ ن ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قراتوره ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، در 9هزارگزی جنوب شرقی دیواندره و یک هزارگزی مشرق پل رودخانه ٔ قزل اوزان ،در
نثارةلغتنامه دهخدانثارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) آنچه بریزد از هر چیزی ، یابه خصوص آنچه به دستار خوان بریزد و بخورند آن را جهت ثواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
نثارةلغتنامه دهخدانثارة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) آنچه بریزد از هر چیزی ، یابه خصوص آنچه به دستار خوان بریزد و بخورند آن را جهت ثواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ظروفلغتنامه دهخداظروف . [ ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظَرف : و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت . (تاریخ بیهقی ).|| (ص ، اِ) ج ِ ظریف . رجوع به ظریف
آیین آمرزشfunerary cult, burial cultواژههای مصوب فرهنگستانمراسمی که بستگان متوفی با حضور روحانیان، ضمن تقدیم نثارها، برای شادی روح درگذشته در مقبرۀ وی به جای میآوردند
خزانهلغتنامه دهخداخزانه . [ خ ِ /خ َ ] (از ع ، اِ) محلی بوده است که در سرای پادشاهان و امیران و ثروتمندان که جواهرات و نقود و مالهای منقول قیمتی را بدانجا می نهادند و هر خرج و بذ
زحمتلغتنامه دهخدازحمت . [ زَ م َ ] (از ع ، مص ، اِمص ) انبوهی . (صراح ) (منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ). اسم است از زحم . (از متن اللغة) (مؤید الفضلا) : بر اثر استاد