نثالغتنامه دهخدانثا. [ ن َ ] (ع اِ) خبر. (غیاث اللغات از شرح نصاب و صراح ) (مهذب الاسما). خبر، خواه نیک باشد ویا بد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آنچه خبر دهی از م
نس ءلغتنامه دهخدانس ء. [ ن َس ْءْ ] (ع ص ، اِ) می مست کننده . می بیهوش کننده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). باده ٔ زایل کننده ٔ عقل . (ازاقرب الموارد) (از
نس ءلغتنامه دهخدانس ء. [ ن َس ْءْ / ن ِس ْءْ /ن ُس ْءْ ] (ع ص ) زن که بر وی گمان حمل کنند و آنکه حملش نمایان گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نس ءلغتنامه دهخدانس ء.[ ن ِس ْءْ ] (ع ص ) آمیزنده و خوش گفتار و دوست دارنده ٔزنان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مخالط. معاشر. (از اقرب الموارد) (المنجد). گویند:
نثارفرهنگ مترادف و متضاد۱. افشان، افشاندن، پاشیدن ۲. اهدا، تقدیم، هدیه ۳. برخی، فدا، قربان ۴. زرافشان، شاباش
نثاثلغتنامه دهخدانثاث . [ ن ُث ْ ثا ] (ع ص ، اِ) غیبت کنندگان . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ ناث ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به ناث ّ شود.
نثاثلغتنامه دهخدانثاث . [ ن ُث ْ ثا ] (ع ص ، اِ) غیبت کنندگان . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ ناث ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به ناث ّ شود.
نثاثلغتنامه دهخدانثاث . [ ن ِ ] (ع اِ) روغن که بر زخم مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نثار آوردنلغتنامه دهخدانثار آوردن . [ ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) تحفه آوردن . هدیه آوردن . پیشکش بردن . پیشکش کردن : به سودابه فرمای تا پیش اوی نثار آورد گوهر و مشکبوی . فردوسی .نمازش بری
نثار افشاندنلغتنامه دهخدانثار افشاندن . [ ن ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) شاباش کردن . افشاندن مسکوک زر و سیم یا نقل و نبات و امثال آن بر سر پادشاه یا تازه عروس یا تازه داماد : به شاهی بر او آفر