نتیجه گرفتنلغتنامه دهخدانتیجه گرفتن . [ ن َ ج َ / ج ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) فایده بردن . به منفعت رسیدن . سود کردن . سود بردن . || (اصطلاح منطق ) استنتاج . با ترتیب دادن صغری و کبری
concludeدیکشنری انگلیسی به فارسینتیجه گرفتن، بپایان رساندن، منعقد کردن، خاتمه دادن، استنتاج کردن، ختم کردن
deducesدیکشنری انگلیسی به فارسینتیجه گیری می کند، کم کردن، نتیجه گرفتن، استنباط کردن، دریافتن، تفریق کردن
concludedدیکشنری انگلیسی به فارسینتیجه گیری، بپایان رساندن، منعقد کردن، خاتمه دادن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، ختم کردن
دلیل گرفتنلغتنامه دهخدادلیل گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) استدلال . (از دهار). دلیل کردن . || نتیجه گرفتن . نتیجه حاصل کردن . || راهبر و راهنما بدست آوردن . (ناظم الاطباء).