انجیرکلغتنامه دهخداانجیرک . [ اَ رَ ] (اِ) اِنجیره : کلاغک بیابیا انجیرکم پخته شده پیرزنکه نتونم بیام انجیرکم سخته شده .(از یادداشت مؤلف ).
عکس کشیدنلغتنامه دهخداعکس کشیدن . [ع َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) منعکس کردن : نتوانم اگر عمر به نظاره شود صرف از ضعف بدن عکس در آیینه کشیدن .درویش واله هروی (از آنندراج ).