نتخلغتنامه دهخدانتخ . [ ن َ ] (ع مص ) نگریستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگریستن سوی کسی . (ناظم الاطباء). نگاه کردن . (از اقرب الموارد) (المنجد) (از معجم متن اللغة). چشم
نطخلغتنامه دهخدانطخ . [ ن ِ ] (ع اِ) گویند هو نطخ شر به اضافت نطخ به شر؛ یعنی او صاحب بدی است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). صاحب شر. (متن اللغة) (اقرب الموارد). دارای بدی
نَتَّخِذَنَّفرهنگ واژگان قرآنحتماً می گیریم (عبارت "لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِداً "یعنی :مسلّماً مسجدى بر روى [جايگاه] آنان بنا خواهيم کرد)
انتخابکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام نتخابکننده، تصمیمگیرنده، رأیدهنده، تمیزدهنده، تأییدکننده، مؤید مختار
نختلغتنامه دهخدانخت . [ ن َ ] (ع مص ) دانه چیدن مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نقر. نتخ . (از اقرب الموارد). || کنده گری کردن در چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنده کاری کر
لهولغتنامه دهخدالهو. [ ل َهَْ وْ ] (ع اِ) زن که بدان بازی کنند یا فرزند. (منتهی الارب ). بازی . طرب . لعب . ملهی . آنچه مشغول کند مردم را. چیزی که از عمل خیر بازدارد. (منتخب ال
خوللغتنامه دهخداخول . [ خ َ وَ ] (ع ص ) لاغر. ضعیف . نحیف . کم گوشت . ضد فربه . || (اِ) دراج سفید. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || بن کام لگام . (منتهی