نتافلغتنامه دهخدانتاف . [ ن ُ ] (ع اِ) موی برکنده ٔ افتاده . نتافه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ما سقط من النتف . (اقرب الموارد). رجوع به نتف شود.
نطافلغتنامه دهخدانطاف . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نطفة. رجوع به نطفة شود. || خوی . (مهذب الاسماء). عرق . (از متن اللغة).
نطافلغتنامه دهخدانطاف . [ ن َ ] (ع مص ) نطف . تنطاف . نطفان . نطافة. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نَطف شود.
نطافلغتنامه دهخدانطاف . [ ن ِ ] (اِ) بهله ، و آن پوستی است که به اندام پنجه ٔ دست دوزند و میرشکاران و چرغ و بازداران بر دست کنند. (برهان قاطع).دستکش چرمین که بازبانان می پوشند.
ناتاب دادهلغتنامه دهخداناتاب داده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نتافته . نتابیده . که تابیده نشده است . که پیچیده نشده است . مقابل تابداده . رجوع به تابداده شود.
ناتافتهلغتنامه دهخداناتافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نتافته . نتابیده . مقابل تافته . رجوع به تافته شود.
جویبارلغتنامه دهخداجویبار. (اِ مرکب ) کنار جوی آب . (برهان ) : ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن . حافظ. || جایی که در آن جوی آب بسیار باشد. (برهان
پرکه مغوللغتنامه دهخداپرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور