نبیرهلغتنامه دهخدانبیره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی فرزندزاده باشد عموماً، و پسرزاده را گویند خصوصاً، و بعضی دخترزاده را هم گفته اند.(برهان قاطع) (از غیاث اللغات ). و بعضی دیگر
نبیره ٔ ساملغتنامه دهخدانبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه نبرد اندرون نبیره ٔ سام درزمان س
نِیره زَدنگویش بختیاریکره گرفتن از دوغ، در صورتى که مقدار ماست اندک باشد (آن را درون کوزه در گشاد سفالى ریزند و کمى آب به آن اضافه کنند و با چوبى که به یک سر آن دو عدد تخته بهصورت (+
نبیره ٔ ساملغتنامه دهخدانبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه نبرد اندرون نبیره ٔ سام درزمان س
نوندوللغتنامه دهخدانوندول .[ ن َ وَ ] (اِ) نبیره ٔ فرزند که فرزند فرزندزاده است عموماً و پسر پسرزاده را گویند خصوصاً. (از برهان ). پسرزاده . (جهانگیری ).
احفادواژهنامه آزادفرزندان-نوه ها-نبیره ها -خدمت گذاران -زادگان -مفرد کلمه حفد مثال احفادالرسول=فرزندان پیامبر