نباهةلغتنامه دهخدانباهة. [ ن َ هََ ] (ع مص ) بزرگوار گردیدن . (زوزنی ). بزرگوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ گردیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). شرف یافتن . (از اقرب ال
نباحةلغتنامه دهخدانباحة. [ ن َب ْ باح َ ] (ع اِ) قسمی از شبه ٔ سپید خرد که از مکه آرند و از آن گردن بند سازند. (ناظم الاطباء). مناقفی که ازمکه آرند و رفع چشم زخم را به گردن بند ک
لقمانلغتنامه دهخدالقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و ف
لقیملغتنامه دهخدالقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن لقمان بن عاد «من القدماء ممن کان یذکر بالقدر و الریاسةو البیان و الخطابة و الحکمة و الدهاء و النکراء: لقمان بن عاد و لقیم بن لقمان
نباهتلغتنامه دهخدانباهت . [ ن َ هََ ] (ع اِمص ) نجابت . (ناظم الاطباء). بزرگواری . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) : و نباهت قدر او پیدا آید. (سندبادنامه ص 8). || نامواری . (زمخشر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن بر
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا ان