نامنظمفرهنگ مترادف و متضادآشفته، بیترتیب، بینظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب ≠ مرتب
نامنظمدیکشنری فارسی به انگلیسیdisorderly, erratic, inchoate, inconstant, irregular, straggly, unequal, unsettled, untidy
نامنظملغتنامه دهخدانامنظم . [ م ُ ن َظْ ظَ ] (ص مرکب ) بی نظم و ترتیب . پراکنده . پریشان . آشفته . مقابل منظم . رجوع به منظم شود.
يَتَخَبَّطُهُفرهنگ واژگان قرآناو را آشفته حال کرده -تعادل روانى و عقلىاش را مختل ساخته (کلمه خبط به معناي کج و معوج وغير طبيعي و نا منظم راه رفتن است )
مخالفةدیکشنری عربی به فارسیبي قاعدگي , بي ترتيبي , نا منظمي , بي نظمي , يبوست , گناه , تقصير , حمله , يورش , هجوم , اهانت , توهين , دلخوري , رنجش , تجاوز , قانون شکني - بزه , قانون شکني ,
irregularitiesدیکشنری انگلیسی به فارسیبی نظمی ها، بی نظمی، بی قاعدگی، یبوست، بی ترتیبی، نا منظمی، سقم