نعيبدیکشنری عربی به فارسیقارقار(کلا غ) , قارقار کردن (مثل کلا غ) , دادزدن , فرياد زدن , جيغ کشيدن , هو کردن , بوق زدن , صداي جغد , (اسکاتلند وشمال انگليس) فرياد اعتراض و بي صبري مثل عجب
نعیبلغتنامه دهخدانعیب . [ ن َ ] (ع اِ) آواز زاغ . (غیاث اللغات ). بانگ زاغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار). بانگ کلاغ . (مهذب الاسماء) (زمخشری ). غارغار. آواز
نایب السلطنهلغتنامه دهخدانایب السلطنه . [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه به نیابت از طرف پادشاهی که به سن قانونی نرسیده و صغیر است امور سلطنت را تعهد کند.
نایب السلطنهلغتنامه دهخدانایب السلطنه . [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) ابوالقاسم خان همدانی قره گوزلو ناصرالملک ، وی نایب السلطنه ٔ احمدشاه ملقب به قاجار بود. رجوع به ناصرالملک شود.