نایابلغتنامه دهخدانایاب . (ن مف مرکب ) چیزی که بغایت کم یافته شود. (آنندراج ). نادر. کمیاب . چیزی که یافت نشود. چیزی که میسر نگردد و موجود نشود. چیزی که قابل یافتن نباشد. (ناظم ا
نایاب شدنلغتنامه دهخدانایاب شدن . [ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قحط شدن . معدوم شدن : از این مزرع شد آب مهر نایاب چو کاهش چهره گشت از دوری آب .وحشی .
نایابانلغتنامه دهخدانایابان . (ص مرکب ) نابونده . ناموجود. معدوم : اعدام ؛ نایابان گردانیدن چیزی . (زوزنی ).
نایاب شدنلغتنامه دهخدانایاب شدن . [ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قحط شدن . معدوم شدن : از این مزرع شد آب مهر نایاب چو کاهش چهره گشت از دوری آب .وحشی .
نایابانلغتنامه دهخدانایابان . (ص مرکب ) نابونده . ناموجود. معدوم : اعدام ؛ نایابان گردانیدن چیزی . (زوزنی ).