ناگویالغتنامه دهخداناگویا. (ص مرکب ) آنکه گویا نیست . که سخن گفتن نتواند. غیرناطق . مقابل گویا : چو مدحش گفت نتوانی چه گویا و چه ناگویاچو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا. فرخی
ناگویالغتنامه دهخداناگویا. [ گ ُ ] (اِخ ) از شهرهای صنعتی ژاپن است واقع در قسمت مرکزی جزیره ٔ هنشو. جمعیت آن 1592000 نفر است .
صامتفرهنگ مترادف و متضاد۱. عجم، گنگ، ناگویا ۲. بیصدا، خاموش، ساکت، سکون ۳. بیواک، مصمت، همخوان ≠ ناطق
گویالغتنامه دهخداگویا. (نف ) مرکب از گوی (گفتن ) + الف پسوند فاعلی . گوینده . که سخن گفتن تواند. مقابل گنگ و اخرس که ناگویا است . سخن گوینده . ناطق . دارای قوه ٔ نطق . (از برهان