نازادنلغتنامه دهخدانازادن . [ دَ ] (مص منفی ) نزادن . نزائیدن . مقابل زادن . رجوع به زادن و زاییدن شود : شعر ناگفتن به از شعری که باشد نادرست بچه نازادن به از شش ماهه افکندن جنین .منوچهری .
نگزاییدنلغتنامه دهخدانگزاییدن . [ ن َ گ َ دَ / ن َ دَ ] (مص منفی ) آسیب نرساندن . مقابل گزاییدن . رجوع به گزاییدن شود : جمال خواجه را بینم بهار خرم شادی که بفزاید به آبان ها و نگزایدْش صرصرها. منوچهری .<br
نزادنلغتنامه دهخدانزادن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) نزائیدن . نازادن . مقابل زادن . رجوع به زادن شود. || حاصل نشدن . به دست نیامدن : راست گوی و راست جوی واز هوی پرهیز کن کز هوی چیزی نزاد و هم نزاید جز عنا.ناصرخسرو.
نیازیدنلغتنامه دهخدانیازیدن . [ دَ ] (مص ) خواستن و درخواست کردن چیز لازم و ضرور. (ناظم الاطباء). مصدر جعلی است از نیاز + یدن . رجوع به نیاز شود. || نگریستن . (ناظم الاطباء)؟
ناگزاییدنیلغتنامه دهخداناگزاییدنی . [ گ َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل گزاییدن و آزار کردن نیست . که نبایدش گزایید و تعذیب کرد.