حیریلغتنامه دهخداحیری . (اِ) ایوان و رواق و طاق . (از آنندراج ) (برهان ). رواق و ایواق . (صحاح الفرس ). و به این معنی با خاء نقطه دار هم بنظر آمده است . (برهان ) : یک روز خطا کر
نیلغتنامه دهخدانی . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) قصب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گیاهی آبی و دارای ساقه ٔ میان کاواک و راست . (ناظم الاطباء). گیاهی که ساقه ٔ آن دراز و میان تهی و به ضخ
ترلغتنامه دهخداتر. [ ت َ ] (ص ) نقیض خشک باشد. (برهان ). آب رسیده . (فرهنگ رشیدی ). ضد خشک . (انجمن آرا). آبدار. (آنندراج ). چیزی که دارای بلّت باشد. مقابل خشک . نمدار و مرطوب
رودبارلغتنامه دهخدارودبار. (اِخ ) ناحیه ای است از شمال قزوین . حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب آرد: رودبار ولایت است که شاهرود بر میانش میگذرد و بدان بازمیخوانند و در شمالی قزوین بشش ف
ابالغتنامه دهخداابا. [ اَ / اِ ] (اِ) آش . (رشید وطواط). نانخورش . با. وا : زآن طبخها که دیگ سلامت همی پزدخوشخوارتر ز فقر ابائی نیافتم . خاقانی .ابای شعر مرا بین و چاشنی مطلب ک