ناکدخدالغتنامه دهخداناکدخدا. [ ک َ خ ُ ] (ص مرکب ) مرد زن نگرفته و زناشوئی نکرده . عزب . (ناظم الاطباء). مقابل کدخدا. رجوع به کدخدا شود. || زن شوهرناکرده . (ناظم الاطباء). توسعاً،
ناکدخدا ماندنلغتنامه دهخداناکدخدا ماندن . [ ک َ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) عزب ماندن . بی زن ماندن . زن نکردن . داماد نشدن . || عروس نشدن . بی شوی زیستن . شوهر ناکردن . ناکدخداماندن مرد، ناتوان
ناکدخداییلغتنامه دهخداناکدخدایی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت و چگونگی ناکدخدا. ناکدخدا ماندن . ناکدخدا بودن . رجوع به ناکدخدا شود.
ناکتخدالغتنامه دهخداناکتخدا. [ ک َ خ ُ ] (ص مرکب ) مرد بی زن . (آنندراج ). ناکدخدا. رجوع به ناکدخدا شود. || ناخدا. ملاح . کشتیبان . صاحب کشتی . (از ناظم الاطباء).
نوکدخدالغتنامه دهخدانوکدخدا. [ ن َ / نُو ک َ خ ُ ] (ص مرکب ) داماد. (ناظم الاطباء). مرد که تازه زن کرده باشد. (یادداشت مؤلف ). نوداماد. شیرداماد. تازه داماد. || کسی که تازه خانه د
ناکدخدا ماندنلغتنامه دهخداناکدخدا ماندن . [ ک َ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) عزب ماندن . بی زن ماندن . زن نکردن . داماد نشدن . || عروس نشدن . بی شوی زیستن . شوهر ناکردن . ناکدخداماندن مرد، ناتوان
ناکدخداییلغتنامه دهخداناکدخدایی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت و چگونگی ناکدخدا. ناکدخدا ماندن . ناکدخدا بودن . رجوع به ناکدخدا شود.
ایمةلغتنامه دهخداایمة. [ اَ م َ ] (ع مص ) ناکدخدا ماندن زن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و چنین است بی زن ماندن مرد. (از اقرب الموارد). بی شوهر شدن زن و بی زن شدن شوهر. (ت
ایوملغتنامه دهخداایوم . [ اُ ] (ع مص ) ناکدخدا ماندن زن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ایم و ایمة شود. || (اِ) ج ِ ایم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).